چارچوبی انتزاعی برای مواجهه با عدم‌قطعیت

شاید تابه‌حال از این زاویه به کارتان نگاه نکرده باشید، اما بسیاری از سازمان‌ها بابت توانایی شما در «مواجهه با عدم‌قطعیت» به شما پول پرداخت می‌کنند. آن‌ها همواره با گسترهٔ وسیعی از نادانسته‌ها روبه‌رو هستند و شما باید صمیماتی بگیرید و اقداماتی انجام دهید که کسب‌وکار را به نتایج مطلوب می‌رساند.

در واقع، «مواجهه هوشمندانه با عدم‌قطعیت»، یک تعریف انتزاعی از مسئولیت بسیاری از نقش‌های کلیدی در سازمان است. چه مدیر محصول باشید، چه مدیر مالی، چه طراح ارشد و چه مدیر مارکتینگ، مسئولیت شما به نوعی در مواجهه با بخشی از فضای عدم‌قطعیت تعریف می‌شود.

به همین خاطر، اگر نقش شما در سازمان به گونه‌ای است که باید تصمیمات مهمی بگیرید، درک ارتباطی که با فضای عدم‌قطعیت دارید، می‌تواند برایتان سودمند باشد؛ به خصوص برای مدیر محصول‌ها که باید به همه جوانب مؤثر در موفقیتِ محصول فکر کنند.

در این نوشته، قصد دارم تصویری انتزاعی از فضای عدم‌قطعیت ترسیم کنم و نقش ابزارهایی را تشریح کنم که برای مواجهه با این فضا در اختیار داریم. این کار باعث می‌شود در مواجهه با عدم‌قطعیت، بهتر از این ابزارها استفاده کنیم یا به بیان دیگر، مسئولیتمان را در سازمان بهتر انجام دهیم.


ما در مواجه با فضای عدم‌قطعیت، دست‌کم سه ابزار اصلی در اختیار داریم: پرسش، داده و شهود. با استفاده از این سه ابزار، دربارهٔ بخشی از عدم‌قطعیت استدلال می‌کنیم، تصمیم می‌گیریم و اقداماتی را به انجام می‌رسانیم تا در نهایت، به نتیجه‌های موردنظرمان برسیم (خود استدلال کردن هم ابزاری برای مواجهه با عدم‌قطعیت است). همهٔ این‌ها در بستر یا جهانی (context) اتفاق می‌افتد که فضای عدم‌قطعیت ما را در برگرفته است.

در ادامهٔ مطلب همراه من باشید تا دربارهٔ نقش پرسش، تصمیم، داده و سایر کلیدواژه‌هایی که در پاراگراف قبلی برجسته شده‌اند، بیش‌تر صحبت کنیم.

معرفی چارچوب قنات

از هزاران سال پیش، انسان‌ها برای دسترسی به آب‌های زیرزمینی، یک راهکار مهندسی و سازگار با محیط زیست اختراع کردند که ما اکنون به آن قنات می‌گوییم. قنات، کانالی زیرزمینی است که آب را از سفره‌های آب تحویل می‌گیرد و صرفاً با استفاده از نیروی جاذبه، آن را به سطح زمین می‌رساند.

اگر قنات نام یک کسب‌وکار استارتاپی باشد، «رساندن آب به سطح زمین» همان نتیجهٔ کسب‌وکار یا دستاوردی است که می‌خواهیم به آن دست پیدا کنیم. احداث قنات، نیازمند حفر تعداد زیادی چاه است؛ از جمله یک چاه بسیار عمیق (موسوم به مادرچاه) که قنات را به آب‌های زیرزمینی متصل می‌کند. انتخاب مکان حفر چاه، به خصوص مادرچاه، اهمیت زیادی دارد. می‌توان چنین در نظر گرفت که زمین‌های بیابانی، نقش فضای عدم‌قطعیت را بازی می‌کنند. باید چاه‌ها را در نقاط مشخصی از این فضای نامتناهی حفر کنیم.

هر پرسش، ناحیه‌ای از عدم‌قطعیت (زمین‌های بیابانی) را نشانه می‌گیرد. در استارتاپ قنات، پرسش‌ها شبیه به نواحی‌ای می‌مانند که می‌خواهیم درباره آن‌ها اطلاعات بیش‌تری کسب کنیم. داده، کمک می‌کند عدم‌قطعیتمان را درباره یک محدوده، کاهش دهیم؛ گویی که تلاش می‌کنیم روی یک محدودهٔ تاریک، تا حد ممکن نور بتابانیم. مثلاً مشاهدهٔ پوشش گیاهی در یک ناحیه، معادل به دست آوردن داده‌ای است که از احتمالِ وجودِ سفره‌‌های زیرزمینی آب خبر می‌دهد.

حتی با وجود داده، نمی‌توانیم از مکان دقیق حفر مادرچاه مطمئن شویم. علاوه بر داده، تجربه و شهودِ مقنّی (متخصصی که قنات حفر می‌کند) هم کمک می‌کند تا با توجه به عواملی نظیر بافت خاک، درباره مکانِ حفر چاه تصمیم بگیریم و در نهایت اقدام کنیم. در واقع تصمیمات، داده و شهود ما را به عنوان ورودی می‌پذیرند و با استفاده از استدلال، آن‌ها را تبدیل به اقدام یا انتخاب می‌کنند.

انتظار داریم که با کندن چاه، به نتیجهٔ کسب‌وکاریِ مطلوب، یعنی آب، برسیم. با این‌ حال، همواره موانعی هستند که مانع رسیدن به نتیجه می‌شوند. ممکن است آب در عمق موردانتظار ما پیدا نشود یا به خاطر وجود سنگ‌های سخت یا خاک نامناسب، امکان عمیق‌تر شدن وجود نداشته باشد. این احتمال هم هست که به آب برسیم، اما نتیجه به دست آمده با نتیجه موردانتظار، تطبیق نداشته باشد. مثلاً آب آلوده باشد یا دِبیِ آب پایین باشد.

بستر یا Context

تا این‌جا، به جز بستر یا context، درباره همهٔ کلیدواژه‌های مهمی که بالاتر اشاره کرده بودم، صحبت کرده‌ایم. برای توضیح بستر یا جهانِ دربرگیرنده فضای عدم‌قطعیت، می‌خواهم قصه استارتاپ قنات را به یک سیارهٔ دیگر ببرم!

فرض کنید این استارتاپ، تصمیم می‌گیرد از فناوریش در سیارهٔ دیگری استفاده کند؛ سیاره‌ای که نیروی جاذبه وجود ندارد. اگر خاطرتان باشد، در ابتدا گفتیم که قنات از جاذبه زمین، برای رساندن آب به سطح زمین کمک می‌گیرد. این مثال، توضیح می‌دهد که مشکل‌ها و راه‌حل‌های ما، وابسته به بستری هستند که در آن تعریف شده‌اند.

در مثال استارتاپ قنات، «سیاره زمین» شبیه به بستر یا جهانی است که کسب‌وکار ما در آن تعریف شده است. این بستر، علاوه بر این‌که همهٔ دانسته‌ها، حقایق و ترجیحات ما را در برمی‌گیرد، شامل عوامل محیطی، قوانین و اصول مؤثر بر فضای عدم‌قطعیت را می‌شود.

وقتی شما از یک LLM نظیر ChatGPT سؤال می‌پرسید، به طور معمول اطلاعات اضافه‌ای به آن می‌دهید تا در پاسخ دادن، دقیق‌تر عمل کند. در واقع شما با این کار دارید کانتکست یا بستر را تعریف می‌کنید؛ جهانی که انتظار دارید مدل زبانی براساس آن عمل کند (طبیعی است که این بستر، محدود به داده‌هایی است که برای آموزش دادن به LLM استفاده شده است).

قوانین و اصول، همیشه مثل جاذبهٔ زمین، سخت و غیرقابل‌تغییر نیستند. این یعنی بستر، اصول نرم و ترجیحات را هم دربرمی‌گیرد. مثلاً فرض کنید که مؤسس استارتاپ قنات، برای حفظ محیط، نمی‌خواهد از تجهیزات پلاستیکی استفاده کند. این اصل اخلاقی، مثل جاذبه زمین غیرقابل‌تغییر نیست. با این‌حال، به عنوان جزئی از بستر استارتاپ قنات، همهٔ راه‌حل‌ها، تصمیمات، پرسش‌ها و فضای عدم‌قطعیت را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

یک نکته مهم دیگر درباره بستر، این است که با وجود این‌که ما درباره بسیاری از اصول، اطلاعات و قوانین سیاره زمین (بستر) اتفاق‌نظر داریم، افراد به شکل‌های متفاوتی بستری که در آن هستند را درک می‌کنند. این یعنی هر فردی یک نسخه متفاوت از بستر را در ذهن خود می‌سازد.

کلام آخر

ما بیش از آن‌چه که فکر می‌کنیم، با عدم‌قطعیت احاطه شده‌ایم. ایجاد تصویری از فضای نادانسته‌هایمان، و شناخت ابزارهایی که برای مواجهه با آن در اختیار داریم، تحمل ابهام را راحت‌تر کرده و کیفیت تصمیم‌‌گیری را ارتقا می‌بخشد.

شناخت فضای عدم‌قطعیت،‌ نادانسته‌های ما را کاهش نمی‌دهد. با این حال، کمک می‌کند موقعیت خودمان را نسبت به چیزهایی که نمی‌دانیم روشن کنیم و برای مواجهه با آن‌ها، آماده شویم.

به کمک چارچوب قنات، من موضوعات مختلفی را در ذهنم سامان داده‌ام. مثلا مطلب «وقتی که داده و شهود آشتی می‌کنند» را وقتی نوشتم که نقش داده و شهود برایم شفاف‌تر شد. اگر دوست دارید به شکلی متعادل از داده و شهود استفاده کنید، پیشنهاد می‌کنم این نوشته را هم بخوانید.

نکته پایانی این‌که: از میان «داده، شهود، استدلال، پرسش و اقدام کردن»، شاید به اهمیت «پرسش‌ها» کم‌تر پرداخته شده باشد. بسیاری از استعاره‌های رایج که رابطه کسب‌وکار با عدم‌قطعیت را نشان می‌دهند، در توضیح دادن نقش پرسش‌ها، ناتوان هستند. به همین خاطر، من در این نوشته از «قنات» برای توضیح دادن این رابطهٔ استفاده کردم.

نوشته‌های روزانه من را درباره محصول، فناوری و کسب‌وکار در تلگرام دنبال کنید!


منتشر شده

در

توسط

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *